همیشه دلم شور می زند، همیشه همین اضطراب من


ترقه ناگاه می شود که می ترکد روی خواب من

چه می شود آیا چه می شود? به هرکس و هرجا که می رسم


همیشه همین پرسش من است ، نمی رسد اما جواب من

مضرت ذرات را بگو که قدرت تخریب تا کجاست ?


تصور این آخرالزمان ، گذشته زحد نصاب من

نشانه ویرانی دو شهر به روی دلم مانده چون دو زخم


گواه به جنگ و جنون بس است ، همین دل و این التهاب من

گشودن دالان به زیر خاک ، کنام و نهانگاه اژدهاست


ز خوفه او تیره می شود زمین پر از آفتاب من

خدا اگر از هسته نبات خراب جهان را درست کرد


بشر کند از هسته جماد درست جهان را خراب من

دو روز دگر عید می رسد، بگو که دلم شکوه کم کند


مگر که بخندم به هر چه هست مگر که بکاهد عذاب من

مگر برسانم به اهل دل سرود و درود و خجسته باد


مگر که بنوشند تشنگان زشعر روان تر زآب من

همیشه دلم شور می زند اگر چه بگوید رفیق شوخ


که نغمه ماهور بایدش ز چنگ من و از رباب من